کتاب «قدرت نرمِ چینی» نظریه جوزف نای را از خاستگاه و قدمتِ توجه به قدرت نرم تا معنی و مکانیزم و ابزار و نتایج آن به چالش کشیده است. با توجه به ضعف چین شناسی ما ایرانیان و فقدان منابع لازم و به روز در این زمینه این کتاب به 3 دلیل بهترین و چکیده ترین رهیافت های شناختِ اندیشه حکمرانی چینی یا لااقل به کاربستِ «قدرت نرم چینی» را در اختیار خواننده می گذارد. اول اینکه؛ خانم «ماریا رِپنیکوا» نویسنده کتاب یک چین شناس غربی است که از زاویه دید خود ریشه های فلسفی و اندیشگی قدرت نرم چینی تا نمونه های تاریخی و معاصری از کارکرد آن را کاوش کرده است. دوم؛ مقدمه جامع و جهت دهنده ی کتاب را دکتر حامد وفایی نگاشته است. او که از خبرنگاری حرفه ای و حقیقت جو به چین شناسی توام با دانش و تجربه عینی متمایل شد؛ جزء معدود چین شناسان ایرانی و بلکه غرب آسیا است که هم «چین را به زبان چینی می خواند» و هم با روحیه جوان علمی و صدق و انصافی که دارد به درکِ تصویر دقیق تر مخاطب از چینِ امروز و آینده کمک ارزنده ای کرده است. و سوم؛ مترجم کتاب دکتر محمدرضا نوروزپور علاوه بر اینکه روزنامه نگاری حاذق و مسلط به عرصه مدیریت و ارتباطات جهانی است مطالعات و کتب دیگری نیز در جهت شناخت بهتر چین به اقبالِ مخاطب و شمارگانِ مکرر رسانده است. مترجمِ صاحب سبکی که به پشتوانه چند دهه روزنامه نگاری پیشرو؛ نگاهی نو روایی و جذاب از توجه اندیشمندان هزاران سال پیشِ چین به مفهوم کاربردها و تکنیک های استفاده از قدرت نرم در روابط خارجی را پیش روی ما گذاشته است.

ظهورِ «چینِ همواره جدید»
بازنگری اصلاح و تدوین سیاست های حکمرانی چین بعد از مرگ مائو و از سال 1979«چین جدید» یا به تعبیر نگارنده «چینِ همواره جدید» ی را به دنیا معرفی کرد که بازنگاه به مقوله «قدرت نرم» و کارکردهای آن شاه بیت آن سیاست ها بود. اتکا به فرهنگ ملی هوشمندی و جامع نگری در برابر تحولات بین المللی ترجیح منافع بلند مدت بر کامیابی های مقطعی تجربه محوری و آینده نگری ارزیابی و اصلاح دائمی عملکردها از ویژگی های تدوین و اجرای موفق این سیاست ها است.
تلاش گسترده چین برای مبارزه با جنگ شناختی (Cognitive war) و بهبود تصویر بین المللی این کشور بعد از حادثه تیان آن من در 1989 شتاب گرفت. حزب کمونیست این کشور در سال 1993 و در مانیفست جدیدی تأکید کرد که فرهنگ می تواند کلید مشروعیتِ نظام کمونیستی حاکم انسجام ملی هماهنگی و عاملی برای بهبود تصویر و افزایش جذابیت چین در خارج از کشور باشد. همچنین قدرت نرم فرصت های مهمی برای جنگ ایدئولوژیک و سیاسی در مسیر گسترش نفوذ چین بدون استفاده از نیروی نظامی فراهم می کند (سان تزو: بزرگترین پیروزی آن است که بدون جنگ بدست آید).
آن ها قدرت نرمِ چینی را بر سه پایه ی «فرهنگ ملی چین مدل توسعه چین و رویای چینی» بنا نهادند. بدرستی فهمیدند که افراط های قبلی در سرکوبِ گرایش های ملی گرایانه و نابودسازی فرهنگ سنتی چین با هدف فراگیر کردن ایدئولوژی مارکسیستی اشتباه بوده است. لذا بویژه با شروع رهبری «شی جین پینگ» در حزب کمونیست (نوامبر 2012) احیای ملی گرایی چینی در دستور قرار گرفت که نتیجه آن تحکیم مشروعیت سیاسی و انسجام داخلی و مقدمه ظهور بین المللی چینِ نوین شد. شی در کنگره حزب کمونیست گفت: عظمت ملی آینده چین تنها می تواند در تطبیق و سازگاری مداوم با میراث تمدنی چین و معیارهای کمونیستی باشد.
در امتداد این نگرش؛ چینی ها با هدف تقویت قدرت نرمِ ملی تغییراتی مهم در حکمرانی خود انجام دادند که توجه ویژه به مقوله فرهنگ و سنت های ملی از آن جمله بود. آن ها از یک طرف «اعتمادِ فرهنگی» به عنوان اعتماد و افتخار مردم چین به گذشته و فرهنگ ملی خود را تقویت کردند و از دیگر سو مشخصاً از دوره زمامداری شی «امنیت فرهنگی» را به معنای ایجاد سپری ملی در برابر نفوذ فرهنگ غربی و تأثیرگذاری آن بر «اعتماد فرهنگی» جدی گرفتند. نتیجه این دو رویکرد تقویت باور عمومی به فرهگ ملی انسجام داخلی تحکیمِ اعتماد بین دولت (حکومت) – مردم و نهایتاً اثربخشی قدرت نرم چین در روابط بین المللی شد. آن ها نه تنها جلوی فعالیت های فرهنگی را نگرفتند بلکه به توصیه هو جین تائو در سال 2007 از هر ابزار و هزینه ای برای «تحریکِ خلاقیتِ فرهنگی کل ملت چین» بهره بردند.
پیش روی بدون تحریک
چین همزمان با روند افزایش قدرت نظامی اقتصادی و نیز قدرت نرم خود بسیار مراقبت کرد تا از هرگونه تحریک و ایجاد واکنش بین المللی پرهیز کند. حزب کمونیست چین اساس سیاست خارجی کشور را «سیاست خارجی مستقل و مبتنی بر صلح» اعلام و 5 اصل همزیستی مسالمت آمیز را احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی عدم تعارض متقابل عدم دخالت متقابل در امور داخلی برابری منافع مشترک و البته همزیستی مسالمت آمیز عنوان کردند. در فرایند توسعه ی چین جدید شعارها و برنامه های اشتراکی چون «تمدن جهانی» «ابرقدرتِ مسئول» «سرنوشت مشترک بشری» «ابتکار یک کمربند یک راه» و … ایده های اصلی و اعلامی شی جین پینگ رئیس جمهور بودند. در برنامه ها و عملکردِ دیپلماسی عمومی نیز چینی ها بر این باور شدند که قدرت نرم چین ریشه در اخلاق و همگرایی دارد و از این جهت در تضاد کامل با قدرت نرمِ خالی از اخلاق ایالات متحده است.
«درک تیز» و فرصت سازی از کرونا
رشد اقتصادی مستمر ایده های حکمرانی داخلی رضایت بخش در داخل و البته کمک های اقتصادی به سایر کشورها از ابزارهای مهم چین در قدرت نرم هستند. یو گومینگ محقق مشهور ارتباطات چین می گوید «اگر صدای ما با ایفای نقشِ مؤثر ما مطابقت نداشته باشد هر چند که قوی باشیم یک غول فلج باقی می مانیم.»
چین همواره ارزیابی و اصلاح می کند و در مواجهه با بحران هایی که در مسیر قدرت نرم خود دیده غالبا از تهدیدها فرصت ساخته است. شاید بتوان به این هوشمندی مقامات چینی مطابق ادبیات خودشان «درک تیز» Sharp Understanding را اطلاق کرد که دائماً نقدها اشکالات و خطرات برای «چهره چین» سنجیده می شود و سپس با ابتکارات چینی این چهره به نحو مطلوبی که هم جاه طلبانه باشد و هم سازگار با محیط های محلی اصلاح می شود. پاندمی کرونا یکی از مثال های ملموس در این زمینه است که در برابر وحشت بین المللی از همه گیری و تبلیغات وسیع آمریکایی ها که چین را منشأء ویروس معرفی می کردند دولت چین «دیپلماسی ماسک و واکسن» را پیش گرفت و با اهدا و ارسال گسترده تجهیزات حفاظتی پزشکی و واکسن های این بیماری به نقاط مختلف جهان در قامت یک «ابرقدرتِ مسئول» بازنمایی شد.
ایالات متحده عیلرغم اینکه رکورد دار ابتلا به بیماری بود با فرمان دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا کمک 400 میلیون دلاری این کشور به سازمان بهداشت جهانی را قطع و محدودیت های زیادی بر فعالیت آن اعمال کرد. در حالیکه روزانه صدها نفر در آمریکا بدلیل کم توجهی و حتی نفی اپیدمی به کرونا دچار و تدفین می شدند ترامپ فرافکنی پیشه کرد. چین را به لاپوشانی درباره انتشار کرونا و همدستی با سازمان بهداشت جهانی برای مخفی کاری متهم؛ و اروپا استرالیا و … را به تشکیل جبهه ای علیه پکن تشویق می کرد.
چین در مقابل نه دست بسته ماند و نه عقب نشینی کرد. هم سرمایه گذاری قابل توجهی بر حوزه دیپلماسی عمومی کرد و هم برای مهار آسیب های سیاسی تلاش گسترده ای انجام داد. درست موقعی که آمریکا نه تنها کمکی به اروپا نکرده و بلکه در مدیریت داخلی بحران کرونا درمانده بود؛ شی جین پینگ رئیس جمهوری چین با موج ابتلا به کرونا در قاره سبز در پیامی به چارلز میشل رئیس شورای اروپا اعلام کرد که کشورش با قدرت از شهروندان اتحادیه اروپا برای جلوگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا حمایت می کند. سیل کمک های بهداشتی چین با پیام «قوی باش» به همه جای دنیا و از جمله اروپا روانه شد تا آنجا که اورزولا فون در لاین رئیس کمیسیون اروپا رسما از مسئولیت پذیری و کمک های چین قدردانی کرد.
وینست نای گزارشگر بی بی سی آن زمان گفت: روایت چین این است که در کنترل و مهار کرونا بسیار قوی و موفق عمل کرده و حالا هم مسئولانه در حال کمک به باقی کشورهای دنیاست. اما در مقابل آمریکا و دونالد ترامپ که از پس مهار بحران بر نیامده اند می خواهند تاریخ را بازنویسی کنند و همه چیز را به گردن چین بیاندازند.
سهم گیریِ مداوم در بازار فرهنگی جهان
در سال 2011 ایالات متحده آمریکا 43 درصد و چین فقط 4 درصد از بازار فرهنگی جهان را در اختیار داشته اند. قبل از پاسخ به این پرسش که این آمار در حال حاضر چگونه است بسیاری علت این شکاف را این می دانند که منابع فرهنگی و جذابِ فرهنگ چین آنگونه که باید در خدمت قدرت نرم نبوده است. من اما ضعف فناوری مهارت و قدرت ارتباطی و همچنین ضعفِ روایتگری رسانه ای چین ( هم ضعف تکنیکی و هم محتوایی) را در این زمینه مهم تر می دانم. در بررسی نمونه های شرقی و پیرامونی چین کره جنوبی نمونه قابل مطالعه ای است که اگر چه از نظر فرهنگی قدرتِ اندیشه ورزی جمعیت و پهناوری قابل مقایسه با چین نیست اما در همان بازه سهم فزاینده و قابل توجهی در مقایسه با چین در بازار جهانی فرهنگ داشته است. جدای از ابزارِ روایتگری وجود رویکرد انتقادی و باز در تولیدات فرهنگی نیز فاکتوری قابل مطالعه است.
صنایع فرهنگی در چین با سرعت بالایی در حال رشد هستند. ارزش افزوده این صنایع در چین به بیش از 5 درصد از تولید ناخالص داخلی در سال 2020 رسید. درآمد صنایع فرهنگی چین در سال 2023 از 174 میلیارد گذشت و پیش بینی می شود این رقم در پایان سال 2024 از مرز 200 میلیارد دلار عبور کرده باشد.
برخی آمارها (که هنوز از مراجع رسمی مثل یونسکو تأیید نشده) منتشر شده که سهم چین از بازار فرهنگی جهان در سال 2023 به میزان 19 درصد در برابر 42 درصد آمریکا افزایش یافته است. تائیدی بر همین مسأله که چین مدام ارزیابی و ضعف های رقابتی خود را اصلاح می کند.
این آمار درست باشد یا نباشد جایگاه چین در صادرات محصولات فرهنگی به اروپا (بالِ دوم آتلانتیک) بسیار جالب است. در سال 2023 (توجه: اولین سال بعد از کرونا) تقریباً یک سوم واردات کالاهای فرهنگی به اتحادیه اروپا (31.6 درصد با ارزشی حدود 8 میلیارد دلار) از چین بوده است. حال آنکه سوئیس (14.3٪) و ایالات متحده (11.1٪) از واردات کالاهای فرهنگی به اتحادیه اروپا را در اختیار داشته اند.
کنفوسیوس؛ نرمی برای غلبه بر سختی
مؤسسه های کنفوسیوس ابزاری مهم و محوری در توسعه قدرت نرم چین است؛ تا چین هر قدر که ممکن است به زبان چینی روایت شود. اگر چه غربی ها همواره نگاه محدودکننده به این مؤسسه داشته و آن را «بدافزار دانشگاهی» یا وابسته با ارزش های سیاسی حزب کمونیست خوانده اند اما کنفوسیوس (که بر مبنای آموزه های دائویستی اداره می شود: استفاده از نرمی برای غلبه بر سختی) روادارانه و با مدارا پیش رفته و تلاش هایش در مجموع موفق بوده است. در سال 2009 حدود 260 هزار نفر در دنیا زبان چینی می آموختند اما در آغاز سال 2020 بیش از 30 میلیون نفر در جهان مشغول آموزش زبان چینی بوده اند. این ارقام و تأثیرگذاری البته در پیرامونِ چین بیشتر و برای منافع پایدار این کشور مؤثرتر هم بوده است. چنانچه به طور نمونه در قرقیزستان 5.5 میلیون نفری بالای 350 هزار نفر از طریق کنفوسیوس مشغول فراگیری زبان چینی بوده اند. در این زمینه هم بررسی ها نشان می دهد که حکمرانی چین روند انتقادها از کنفوسیوس را نادیده نگرفته و به همین دلیل است که مبادله فرهنگی منهای سیاست همچنین اصلاح تصورات غلط رایج درباره چین را ماموریت این مؤسسه قرار داده است. آن ها برآنند تا با جای تحمیل دکترین ایدئولوژیک و سیاسی چین تأثیرگذاری بر فرایندهای گفتمانی جهان را در اولویت کار این مؤسسه قرار دهند.
“این گونه نیست که مردم آنجا بنشینند و کتاب قرمز کوچک (نقل قول های مائو تسه تونگ که در دهه 60 و 70 میلادی مرتب تولید و توزیع عمومی می شد) را بخوانند! ” چرا که می گویند ایدئولوژی هر چه باشد نمی تواند از فرهنگ قدرتمندتر عمل کند. حالا چینی ها بیشتر از اینکه در کنفوسیوس چه آموزش بدهند به کیفیت آموزش زبان چینی فکر می کنند.
همین که آب داخل لیوان باشد کافی است
درست که هژمونی فرهنگی غرب همواره مانع اصلی برای جذابیت فرهنگی چین بوده است؛ اما چینی ها صبورند و در کارکرد قدرت نرم خود اتفاقاً به نیمه پر لیوان نگاه نمی کنند. برای چینی ها همین که آب داخل لیوان باشد کافی است. کم و زیادش اولویت کمتری دارد.
در زمینه قدرت رسانه ای مسیر چین با سختی و سنگلاخ های بیشتری مواجه بوده است اما به «بخش آبدار لیوان» نگاه کرده و مرتباً روش ها را بهبود بخشیده سرمایه گذاری کرده و پیش رفته است. بر خلاف دوران مائو که خبرنگاران شین هوا به کشورهای دارای منافع مشترکِ ایدئولوژیک اعزام می شدند از ابتدای دهه 80 ارتباطات خارجی چین مسیر متفاوتی پیش گرفت. بخصوص سال 2001 و پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی WTO حکمرانان چینی توجه بیشتری به تأثیر جهانی رسانه های خود نشان دادند. در سال 2009 میلادی راهبرد رسانه ای «بیرون رفتن» با رویکردِ توسعه جهانی «صدای چین» آغاز و با اختصاص رقم کم سابقه 6 میلیارد دلار اقدامات گسترده ای به اجرا درآمد. شین هوا خبرگزاری رسمی چین CNC World News را راه اندازی کرد CCTV تلویزیون مرکزی چین به چندین زبان توسعه یافت و روزنامه انگلیسی China Daily شعاع فعالیت اش را گسترده تر کرد. در سال 2012 بازوی بین المللی CCTV با عنوان CGTN یا «شبکه جهانی تلویزیون چین» اولین دفتر خود را در نایروبی افتتاح کرد و به سرعت آن را در نقاط مختلف جهان گسترش داد. اولویت نیروی انسانی را نیز بکارگیری مدیران و افراد محلی ای قرار داد که چین را می شناسند و چه بهتر که چین را هم به چینی بخوانند!
البته تضادهایی نیز در کارزار رسانه ای چین به چشم می خورد که بخشی از آن شاید اقتضای گستردگی چین در همه ابعاد باشد و بخش دیگر چالش انتقال یک صدای معتبر و متمایز است که کاملاً از کنترل سیاسی و چند لایه حزب حاکم پیراسته باشد. اینکه در داخل چین رسانه ها کمتر قادر به گزارشگری شفاف و عینی از همه رویدادهای سیاسی و اجتماعی هستند به اینگونه چالش ها دامن می زند که یک روزنامه نگار خارجی شاغل در CGTN می گوید: آن ها حاضرند به خبرنگاران غربی شان پول بدهند اما حاضر نیستند به ان ها گوش بدهند.
دستور کار: انعطافِ نرم
تحرک جدیدتر در این زمینه سال 2013 رخ داد که قدرت نرم چینی و همه ابزارهای آن مجدداً و همراستا با ایده «یک کمربند یک راه» اولویت بندی شد. منشور خبرنگاران چینی از سوی رئیس جمهور شی جین پینگ این شد که «داستان چین را به خوبی روایت کنند. » دستور کاری برای «داستان سرایی سازنده» که با روش سایر قدرت های اقتدارگرا (و مثلاً روسیه به عنوان نزدیکترین مثال به چین که به جای روایت صحیحِ داستان خود بر روایت سازی منفی از رقیب اصلی یعنی ایالات متحده تمرکز دارند) متفاوت بود. تغییر محتوای دائمی رسانه های چینی از پوشش ایدئولوژیک رویدادها به سمت پوشش بازار محور نشانه ی «انعطافِ نرم چینی» و نگرانی در حال تحول نسبت به بازار مخاطب است. البته همواره انتقادهایی حتی بزرگ و مهم مثل سانسور در نقض حقوق بشر در برخورد چین با مسلمانان اویغور یا نارضایتی برخی کارکنان بین المللی رسانه های چین از محدودیت ها شنیده می شود. اشکالات و تضادها همواره وجود دارند و رسانه های بین المللی چین کماکان در چالش دوگانه اعتبار یا ناشناخته بودنِ برند در مقایسه با رسانه های بزرگ غربی وجود دارند؛ اما حضور رسانه ای چین در جهان ابداً شکست خورده نیست. آن ها ظرفیت اصلاحی و تطبیقی فوق العاده بالایی در این زمینه دارند. به تعبیری مثل لاک پشتی هستند که آهسته می روند اما می دانند که به کدام سو باید بروند.
ناسیونالیسمِ آنلاین چینی
دولت چین کارنامه بسیار موفقی در سازماندهی یک «ناسیونالیسم آنلاینِ چینی» داشته است که می توان آن را نتیجه مستقیم سیاست «اعتماد فرهنگی» دانست. بر این باورند که «صداهای پائین» مانند صدای روزنامه نگاران و بویژه شهروندان نقش اقناعی و بسیار مهم تری در قدرتمندتر کردن سیستمِ ارتباط جهانی چین دارند. در سایه توجه به علایق مردم چین به فرهنگی ملی خود احساسات ملی گرایانه و فزایده مردم چین سینرژی مهمی در کمک به رسانه های چینی برای رقابت گفتمانی با رسانه های غربی ایجاد کرده است. کاربران چینی مشتاقانه و بدون دستورالعل های حکومتی در سکوهایی مثل فیسبوک توئیتر و … به دفاع از هویت ملی خود می پردازند.
در «ناسیونالیسم آنلاین چینی» البته نقش چینی های دور از وطن یا «دیاسپورا» بسیار برجسته است و هر کدام از آن ها عملاً به بازویی برای قدرت نرم چین محسوب می شوند. علاوه بر دیاسپورایی که داوطلبانه در جهت گیری های بین المللی چین مشارکت می کنند؛ نخبگانِ فراملیتی چین با قراردادهای تجاری بزرگ به توسعه رسانه های بین المللی چین کمک می کنند که به عنوان یک نمونه می توان از تامی جیانگ مهاجر چینی و غول رسانه ای مقیم ملبورن در استرالیا اشاره کرد که از سال 2007 ضمن عقد قراردادی با رادیو بین المللی چین به توزیع صدای چین در قاره اقیانوسیه کمک رسانده است.
چینی ها البته همانطور که پیش تر گفتیم هم نرمی دارند و هم اگر لازم باشد تیزی. در سال های اخیر شاهد حضور دیپلماسی جدیدی با عنوان «گرگ مبارز» یا Golf Warrior Diplomacy هم بخصوص از سوی مقامات رسمی میانه دیپلمات ها و برخی نخبگان چینی هستیم که توئیت های تهاجمی و گاه توهین آمیزی را هم منتشر می کنند.
تجارت برای توزیع محتوا
توزیع محتوا از طریق مشارکت با رسانه های محلی شامل توافقنامه های تجاری با رسانه های مهم دنیا مسیر دیگری است که چین برای توسعه صدا و بهبود چهره خود در دنیا طی می کند. اگر چه این توافق ها بویژه با رسانه های غربی بدون اختلاف نظر و چالش هم نبوده است اما به هر حال اثر بخش بوده است. به طور مثال در حال حاضر چاینا دیلی حداقل با 30 روزنامه مهم دنیا از جمله نیویورک تایمز وال استریت ژورنال فیگارو واشنگتن پست و … قرارداد مبادله خبر دارد.
علاوه بر قرارداد تجاری توزیع محتوا چین استراتژی «خرید قایق» را هم نادیده نگرفته است. بویژه از دوره شی جین پینگ قراردادهای بین المللی تجاری – رسانه ای چین به سمت تصاحب یا تصرفِ سهم از رسانه های غربی هم رفته است. به طور مثال رادیو بین المللی چین حداقل در 33 ایستگاه رادیویی در 14 کشور دنیا سهامدار است.
بازوهای فناورانه برای دیپلماسی عمومی
چینی ها برای نفوذ قدرت نرم خود راهکار فناورانه را هم جدی گرفته اند. هر چه آن ها در زیر ساخت های ارتباطی غربی با رویکردهای رقابتی جذاب هم از نظر تجاری و هم تکنولوژیکی حضور یابند؛ طبعا به قدرت نرم خود افزوده اند. از زمان عقد قرارداد هووآوی با نروژ در سال 2009 برای توسعه شبکه تلفن همراه 4 G این شرکت فعالیت های خود را به 180 کشور گسترش داده است. و از سال 2019 بیش از 50 کشور جهان از جمله آلمان ایتالیا کره جنوبی و … قراردادهایی برای توسعه 5 G با هوآوی منعقد کرده اند. آن ها گرچه دائماً از نگرانی امنیتی در این زمینه شکوه می کنند اما نتوانسته اند از جذابیت همکاری فناورانه با چین چشم بپوشند. پروژه «راه ابریشم دیجیتال» Digital Silk Road نیز نماد جاه طلبی زیر ساخت ارتباطی چین در پیوند با ابتکار یک کمربند یک راه است. چین در مشارکت با 16 کشور تا پایان سال 2022 قریب به 79 میلیارد دلار در این زمینه هزینه کرده است که ساز و کارهای دیپلماتیک در ارتباط با جنوب جهانی Global South مثل BRICS نیز زیرساخت های لازم را در این زمینه فراهم می آورند. باید دانست که با توجه به ظهور فناوری های نوین تر مانند هوش مصنوعی چین در این زمینه هم با درس گیری از تأخیر در فناوری های ارتباطی دهه های پیش بسیار فعالانه و بدون تأخیر برخورد خواهد کرد که جنجال اخیر بر سر DeepSeek نشانه ای از این فعالیت بهنگام و رقابتی است.
در کنار همه این ها ارزانی و کیفیتِ قابل رقابت ابزارهای فناورانه ارتباطی چین جذابیتی است که منجر به نفوذ بازوهای فناورانه ی قدرت نرم چینی می شود.
آموزش در خدمت قدرت نرم
مقامات چینی آموزش بین المللی و مبادله ای را بخش مهمی از دیپلماسی مردم – مردم و البته قدرت نرم می دانند. آن ها اینجا نیز با تلفیق منطق فرهنگ و منطق بازار تلاش کرده اند تا ابتکارات آموزش عالی چین را شکل دهند. به همین دلیل چین تلاش کرده تا به عنوان یکی از مراکز مهم و جذابِ آموزش بین المللی ظهور کند. درحالیکه تعداد دانشجویان خارجی شاغل به تحصیل در چین در سال 1978 کمی بیش از 1200 نفر و عمدتاً شامل دانشجویانی از کشورهای دارای منافع مشترک ایدئولوژیک با چین بوده است تعداد این دانشجویان در سال 2024 به حدود یک میلیون نفر نزدیک شده است. با این تفاوت که بر خلاف دوران مائو که دانشجویان معدودِ خارجی به بورسیه های دولتی به چین می آمدند بیشتر دانشجویانِ خارجی فعلی در چین از جیب خود هزینه تحصیل را می پردازند. طی نظر سنجی های مستقل حدود 92 درصد از این دانشجویان معتقد بوده اند که تحصیل شان در چین به پایداری روابط سیاسی با کشور خودشان کمک می کند. علاوه بر این رهیافت دولت چین با ساز و کارها و ابتکاراتی مانند برنامه «هزار استعداد» Thousand Talents تلاش کرده تا در چهار حوزه کلیدی فناوری و توسعه راهبردی نوآوری و مهارت های صنعتی ساخت و ساز اجتماعی و زیست محیطی؛ و احیای کشاورزی و زیست روستایی نخبگانِ دانشجوی خارجی را جذب کند.
چینی ها البته دوره های کوتاه مدت چین شناسی یا تورهای چین را برای روزنامه نگاران فعالان مدنی و نخبگان خارجی تدارک می بینند که این اقدامات با هزینه حزب حاکم صورت می پذیرد. هزاران نفر از مقامات فعلی و چهره های مؤثر دنیا از آمریکا تا آفریقا و البته بیشتر از همه در آفریقا و آسیا در چین آموزش دیده یا این دوره ها را گذرانده اند و عمدتاً به عنوان شبکه ای سمپات با بازوهای قدرت نرم چینی در ارتباط هستند.
بررسی ها نشان می دهد عمده روزنامه نگارانی که می همان این دوره ها بوده اند روایت مثبتی از چین را منتقل و حتی ترویج می کنند. اگر چه در این زمینه هم انتقاداتی وجود دارد. چنانچه برخی دانشجویان خارجی از اینکه اساتید چینی اجازه بحث انتقادی به دانشجویان نمی دهند گله کرده اند. یا برخی از می همانان تورهای چینی به نحو بدبینانه ای این دوره ها را فروش تصویر چین خوانده اند.
مقامات چینی می گویند که این انتقادات را می شنوند دیدگاه ها را اصلاح و یا نقایص را بر طرف می کنند.
دست و دلبازی برای فرهنگ
برای چینی ها وقتی نوبت به میزبانی از رویدادهای دیپلماسی عمومی می رسد منطق داخلی و بین المللی به یک اندازه اهمیت می یابند. آن ها بر خلاف باورها در نمایش های مرتبط با قدرت نرم دست و دلباز و پر خرج عمل می کنند. نمایش های فرهنگی – بین المللی چین جزء گران قیمت ترین ها در مقایسه با نمونه های دیگر جهان هستند. ابر رویدادها Mega Events به نوعی مظهر ماموریتِ صلح سازی و جهان شمولی چینی ها هستند. المپیک 2008 پکن 28 میلیارد دلار هزینه روی دست چینی ها گذاشت و انتقادات داخلی از جابجایی 1.5 میلیون نفز از پایتخت را به جان خریدند اما افزون بر 4.7 میلیارد بیننده تلویزیونی در جهان محو تماشای فرهنگ و مدیریت چینی شدند. اکسپوی 2010 شانگ های با بیش از 44 میلیارد دلار هزینه و برخی محدودیت های مورد انتقاد در میان شهروندان نیز تلالو مشابهی داشت. بویژه اینکه تمام عناصر استفاده شده در المپیک و اکسپو منشأء چینی داشت.
در ابعاد دیپلماتیک نیز نهادسازی ها (مثل مجمع همکاری چین و آسیا Focac) میزبانی اجلاس های بین المللی و هر برنامه ای که در راستای تقویت پروژه «یک کمربند یک راه» باشد از دست چینی ها در نمی رود! اینجا هم انتقاداتی (هر چند کم تعداد) وجود داشته و دارد. روزنامه نگاران غربی هم در المپیک پکن و هم اکسپو شانگ های تلاش کردند تا «چین واقعی» را که از نظر آن ها پشت روایت های رسمی پنهان است به دنیا نشان دهند. اما نهایتاً تیترهای بزرگ آن ها منحصر به ایراداتی مانند آواز جعلی یک دختر زیبارو به جای دختری که خواننده واقعی آواز بود (در المپیک 2008) شد. ایراداتی که واقعاً نیز وارد است. اما یادمان نرود برای چینی ها همین که آب درون لیوان باشد کافی است.
ما و تجربه قدرت نرمِ چینی
طی دهه های اخیر و از میان مؤلفه های قدرت مقوله ی «قدرت نرم» بیشتر مورد توجه قرار گرفته است حال آنکه استفاده از قدرت نرم در مناسبات خارجی سابقه ای کهن دارد. بدیهی است که در سایر تمدن های بزرگ جهان از جمله ایران نیز می توان چنین کاوشی داشت. و چه بسا از آنجا که تمدن مستند شده ایران حداقل یک هزاره قدمت بیشتری از تمدن چینی دارد و حتی در دوره ای قلمرو آن بخش هایی از کرانه چین را هم شامل بود ایران ظرفیت اندیشه ورزی و به کاربستی بسیار بیشتری از چین برای استفاده از قدرت نرم در مناسبات بین المللی داشته باشد. بدون تردید مسیری که چین در این زمینه پیموده و دستاوردهایی که داشته رهیافت هایی ارزنده نیز برای ما دارد.
* روزنامه نگار | سفیر سابق ایران در کرواسی
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "«غولِ فلج» چگونه به «ابرقدرتِ مسئول» تبدیل می شود" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "«غولِ فلج» چگونه به «ابرقدرتِ مسئول» تبدیل می شود"، کلیک کنید.